معنی اثنا عشر
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به اثنا عشر شیعه دوازده امامی.
اثنا
(اسم) جمع: ثنی تاه ها لاها نوردها میانه ها. یا در اثنای. . . در خلال در میان در طی. یا در این اثنا ء. در این بین در این میان در این هنگام.
اثنا عشریات
(اسم) جمع: اثنا عشریه
فارسی به عربی
عاشرا، عشر
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
بین، حین، خلال، ضمن، طی، هنگام
فارسی به انگلیسی
Interim
لغت نامه دهخدا
عشر. [ع ُ] (ع اِ) ده یک. (منتهی الارب) (دهار). یک جزء از ده. (از اقرب الموارد). ده یوده، یعنی یک پاره از ده پاره ٔ هر چیزی. (ناظم الاطباء). ج، عُشور. أعشار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد):
سقراط اگر برجعت بازآید
عشری گمان بریش ز عشرینم.
ناصرخسرو.
آن عطا کز ملوک یافته ام
عشر آن وقت اهتزاز فرست.
خاقانی.
همه اقرار کردند که آن جنس در حوصله ٔ ظنون نگنجد و خزانه ٔ قارون به عشر آن نرسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275). || (اصطلاح فقه) یک دهمی که به تمام محصولات زمینی تعلق میگرفت.در بین فقها اختلاف است در این که کدام محصول از پرداخت عشر معاف است، و نیز در مورد نصاب عشر میان فقیهان اتفاق آراء وجود ندارد. نرخی که برحسب آن میبایست عشر وصول شود مختلف و عبارت بود از نیم دهم، یک دهم، یک ونیم دهم و مضاعف عشر. بطور کلی در صدر اسلام از زمینهائی که با آب جاری مشروب میشد یک دهم و از زمینهایی که با وسایل مصنوعی آبیاری میگشت نیم دهم بعنوان عشر میگرفتند، و مجوز این عمل را میتوان در معامله ای که حضرت رسول (ص) با مردم «بیشه » کرد، سراغ نمود. معمولاً عشر را مسلمانان می پرداختند. (فرهنگ فارسی معین):
دل به رصدگاه دهر بیش بها گوهریست
دخل ابد عشر او فیض ازل کان او.
خاقانی.
عاشقان را هر زمان سوزیدنیست
برده ویران خراج و عشر نیست.
مولوی.
مَکس، عشرکه در جاهلیت در بازار از بایع میگرفتند. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه) آنچه گرفته میشد از زکات زمین قبول کنندگان اسلام و یا زمینی که مسلم آن را احیاء کرده بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). ده یک زکاتی که از محصولاتی که زکات بر آنها تعلق میگیرد گرفته میشود بشرط آنکه محصولات مزبور بدون هزینه آبیاری شود. (فرهنگ فارسی معین). || (ص) ناقه ای که شیر اندک فرودآیدش بی فراهم آمدگی. (منتهی الارب). شتران که شیر آنها بدون اینکه جمع شود، اندک فرودآید. (از اقرب الموارد).
عشر. [ع َ ش َ] (ع اِ) جزء دوم اعداد مرکب عربی است چون أحدعشر، یازده و اثناعشر، دوازده و تسعهعشر، نوزده. و گاهی در اعداد مفرد نیز بکار رود چون عشر کلمات، یعنی ده کلمه. (از ناظم الاطباء).
معادل ابجد
1122